خريد كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني
امسال صدمين كارمند را استخدام خواهيم كرد. » ناہيد صفحه اصلي را طوري پيش ببريم كه ما را جدي بگيرند، » براي تعيين اهداف در كسب و كار - تلاش مداوم براي بزرگتر و بهتر بودن آن قدر جا افتاده به نظر مي رسد تنها چيزي كه براي بحث و گفت وگو باقي مانده اين است كه آيا اين اهداف به اندازه كافي بلندپروازانه هستند يا نه؟
واكنش افراد را وقتي به آنها مي گوييم ما هدف گذاري خاصي نداريم، تصور كنيد. هيچ هدفي نه هدف گذاري در تعداد مشتري، نه هدف گذاري در ميزان فروش، نه هدف گذاري براي بقاو نه هدف گذاري براي درآمد يا سود (
به غير از اين كه بايد سودآور باشيم). جدة همين طور است،
قطعا اين طرز تفكر ضد هدف، بيس كمپ را در دنياي كسب و كارها منزوي مي كند. بخشي از اقليتي را كه « نمي فهمند چطور كار پيش مي رود»
. امامي فهميم چطور كارمان پيش مي رود، فقط اهميتي به آن نمي دهيم. اهميت نمي دهيم كه يك فرصت آماده براي پول درآوردن را از دست بدهيم و نيازي نمي بينيم كه ليمو را براي به دست آوردن آخرين قطراتش بچلانيم. به هر حال آن قطرات آخر هم ترش هستند.
آيا علاقه مند به افزايش سود هستيم؟ بله. افزايش درآمد؟ بله. اثربخشي بيشتر؟ بله. ساخت محصولاتي ساده تر، سريع تر و مفيدتر؟ بله. داشتن مشتريان و كارمنداني شادتر؟ بله، كاملا. آيا ما عاشق تكرار و بهبود هستيم؟ بله! | آيا مي خواهيم همه چيز را بهتر كنيم؟ هميشه. اما، آيا مي خواهيم بهتر شدن»
را از طريق دنبال كردن مستمر اهداف به حداكثر برسانيم؟ نه، ممنون!
به همين دليل، ما در بيس كمپ هدف گذاري نداريم. وقتي كسب وكارمان را شروع كرديم هدف نداشتيم و حالا هم كه تقريبا بيست سال از آن روز گذشته همچنان هدف نداريم. ما طبق يك روال روزانه، به سادگي بهترين كاري را كه مي توانيم، انجام ميدهيم.
اما لحظه بسيار كوتاهي پيش آمد كه باعث شد نظرمان را عوض كنيم. يك هدف درآمدي بزرگ را در نظر گرفتيم - از آن عددهاي گنده ۹ رقمي- و با خود فكر كرديم: «چراكه نه؟ ما مي توانيم آن را انجام دهيم!»
ولي پس از دنبال كردن آن هدف براي مدتي، دوباره فكر كرديم و پاسخ به سؤال «چرا كه نه؟» واضح تر شد: ۱) اين دورويي است كه وانمود كنيم به عدد و رقمي كه درست كرده ايم، اهميت ميدهيم؛ ۲) تمايلي نداريم تا براي رسيدن به اين هدف، توافق هاي فرهنگي موردنيازي را ايجاد كنيم.
اجازه دهيد با يك واقعيت روبه رو شويم اهداف جعلي هستند. تقريبا همه آنها اهدافي مصنوعي هستند و صرفا به اين خاطر تعيين مي شوند كه بايد هدفي وجود داشته باشد. اين اعداد ساختگي، بعدها به عنوان منبع استرس غيرضروري عمل مي كنند كه يا بايد به دست
بہترين طرز كار محسوب مي شود
به لازم نيست ديوانه وار گار گئي مي توانيد انجام دهيد، آنچه براي يك شركت ده هزار نفري بهترين طرز كار محسو به ندرت براي يك شركت ده نفره مي تواند مفيد باشد.
او احتي بهترين شيوه هاي داخلي خودمان در بيس كيمپ، زماني تنظيم شدند كه فتوا هفت نفر در اين شركت حضور داشتيم و وقتي تعدادمان به سي نفر رسيد با شكست مواحد وما را به عقب راندند، دائما در دام چيزهايي مي افتاديم كه قبلا كارايي خوبي داشتند، اما در آن كارايي شان را از دست داده بودند
اين مشكل فقط به خاطر تفاوت در اندازه نيست، بلكه به خاطر تفاوت در همه چيز است آيا خدمتي را با اقساط چند مرحله اي مي فروشيد يا محصولي كه ميفروشيد همان موقع هزينه اش را دريافت مي كنيد؟ دو طرز كار مختلف. آيا فقط براي اپليكيشن خاص و تأثينا آيفون طراحي اي عالي داريد، يا مي خواهيد به اندرويد، وب و ايميل نيز دسترسي پيدا كند طرز كارهايي مختلف، آيا شركتتان را براي ماندگار شدن ميسازيد يا كار را با در نظر گرفتن يك استراتژي خروج شروع مي كنيد؟ طرز كارهايي مختلف. آيا افراد شما مدت طولاني اي را با هم كار كرده اند، يا در حال ساخت يك تيم كاملا جديد هستيد؟ طرز كارهاي مختلف.
دلايل زيادي وجود دارد كه مي توان نسبت به بهترين طرز كارها هم ترديد داشت. اما يكي از متداول ترين آنها زماني است كه مي بينيد يك نفر، تنها با مشاهدات بيروني خود، نحوه انجام كار را در يك شركت ديگر استنتاج مي كند: «
ده روش برتر اپل براي توليد محصول.»
آيا آن شخص در تيم توسعه محصول اپل كار كرده است؟ نه. در حقيقت، او فقط بر پايه پيش فرض هايش در مورد چگونگي پيش رفتن امور در آن شركت نتيجه گيري كرده است. تا زماني كه خودتان كاري را انجام نداده باشيد، در موقعيتي نيستيد كه بتوانيد آن را به عنوان بهترين طرز كار رمزگذاري كنيد.
علاوه بر اين، بسياري از بهترين طرز كارها، كاملا براساس آداب و رسوم قديمي هستند. هيچ كس نميداند كه از كجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال مي شوند. اما به دليل داشتن برچسب قدرتمند بهترين طرز كار»
، افراد فراموش مي كنند كه حتي آنها را زير سؤال ببرند. كسي كه بسيار بازاريابي باهوش تر از ما است، حتما با آنها برخورد كرده است؛ درست است؟ هركسي كه آنها را دنبال مي كند، موفقيت بزرگي را تجربه مي كند؛ درست است؟ اگر از آنها به نحو احسن استفاده نكنيد، تقصير ما است؛ درست است؟ بيشتر اين درستها، احتمالا نادرست هستند.
همچنين، بهترين طرز كارها، اين موضوع را القا مي كنند كه براي هر سؤالي كه با آن روبه رو مي شويد، يك پاسخ واحد وجود دارد. اين را نشان ميدهند كه واقعا انتخابي در اين زمينه نداريد. در مقابل اين استدلال مقاومت كنيد. شما هميشه يك انتخاب داريد.
همه اين ها به اين معنا نيست كه بهترين طرز كارها ارزشي ندارند. آنها مثل چرخهاي كمكي دوچرخه هستند. وقتي نمي دانيد چگونه تعادل خود را حفظ كنيد يا با چه سرعتي ركاب بزنيد.
برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
<~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>